نویسنده: گروه نویسندگان

 

معناشناسی لغوی

1. ابد

ماده و بنای «اَبد» (همزه، باء و دال) دارای دو معناست؛ از جمله مدت طولانی. (1) بعضی اهل لغت واژه «اَبد» را به معنای دهر و روزگار می‌دانند (2) و برخی از آنان مشتقات «أبد» را در ضمن شواهد و جملاتی معنا کرده‌اند؛ مانند: «آباد الدّهر»: روزگار و مدت طولانی؛ (3) «تأبّد فلان»: غربت فلانی طولانی شد؛ (4) «أبَدتُ بِالمکان»: در آن مکان اقامت کردم و آن را ترک نکردم. (5) جوهری در ذیل واژه «ابد» افزوده است: «دائم» و «خلود» نیز از معانی آن (6) است. فیومی پس از معنا کردن «ابد» به «دهر» می‌افزاید:
«دهر» روزگار طولانی و بدون حدّ است. (7)

2. بَقاء

«بَقاء» کلمه ممدود (8) (با حرف همزه در آخر) و مصدر (9) است. «بقی» فعل ماضی از «بقاء» (باء، قاف و یاء) به معنای دوام است (10) برخی ارباب لغت «بقاء» را به ضدّ فنا (11) و بعضی هم در ضمن جمله ای معنا کرده‌اند؛ مانند: «بقی الشیی...»: فلان چیز بادوام وثبات بود. (12)

3. ثُبوت

«ثبوت» مصدراز «ثَبَت» (ثاء، باء و تاء) (13) به معنای دوام و استمرار یک شیء است. (14)

4. حُقب

معنای اصلی «حقب» (حاء، قاف و باء) حبس و نگه داشتن است. (15) اهل لغت «حقبة» را به مدتی از زمان و دهر و «أحقاب» را جمع دانسته‌اند. (16) قدمای یادشده در پاورقی 4 غیر از ابن درید «حُقب» (با سکون یا ضمّه قاف) را به هشتاد سال معنا کرده‌اند و جوهری هم «حُقُب» را با توجه به آیه قرآن (17) به دهر معنا کرده است.

5. خلود

«خلود» برگرفته از «خلد» (خاء، لام و دال) با معنای اصلی ثبات و ملازمت است. (18) بعضی از اهل لغت گفته‌اند: «خلود» به معنای بقا (19) و «خُلد» به معنای دوام بقاست. (20) برخی هم گفته‌اند: «خَلَدَ الرّجل...» در هنگامی کاربرد دارد که آن مرد در عین سالمندی پیر نشود (21) و «أخلد إلى الأرض...) در وقتی به کار می‌رود که شخصی خود را ملازم زمین قرار دهد و به آن بچسبد. (22) حاصل معنای دو جمله اخیر (خلود آن مرد... و خلود شخص به زمین) ثبات و ملازمت است. بعضی اهل لغت در ذیل کلمه «خلد» افزوده‌اند: «خلد» (از الفاظ هم خانواده با «خلود») از نام‌های بهشت (23) و به معنای بقا و نبودن مرگ در آن است. (24)

6. دوام

«دوام» مانند «دَوم» (25) (دال، واو و میم) به معنای اصلی سکون و لزوم (26) و مصدر «دامَ یَدُومُ» است. (27) برخی اهل لغت «ماء دائمٌ» را به آب ساکن (28) و آب راکد (29) معنا کرده‌اند؛ بنابراین «دوام» به معنای سکون است و بعضی از آنان گفته‌اند؛ هر چیزی را که انسان ساکن کند به آن دوام بخشیده است. (30) «شَیئٌ دائِمٌ» به معنای چیز ثابت (31) و «الظِلّ الدَّوم» سایه دائمی است. (32)

7. سَرمد

ارباب لغت واژه «سَرمد» را به معنای دوام زمان (33) یا دائم (34) دانسته‌اند. برخی از آنان گفته‌اند: میم «سرمد» زائد است و این کلمه از «سَرَد» به معنای اتصال گرفته شده است؛ نیز افزوده‌اند: گویا سرمد زمانی است که بعضی اجزای آن به بعضی دیگر متصل است. (35)

8. واصِب

«واصب» برگرفته از «وَصَب» (واو، صاد و باء) بر دوام یک چیز دلالت دارد و به معنای مرض ملازم هم آمده است. (36) اهل لغت «واصب» را به دائم معنا کرده و آیات: «وَ له الذین واصِباً» (37) یا «وَ لَهُم عَذابٌ واصِبٌ» (38) را هم نمونه آورده‌اند. (39)

معناشناسی تفسیری

1. ابد

برخی مفسران در ذیل آیه «و لَن یتَمنّوه أَبَداً...» (40) اظهار داشته‌اند: «اَبد» ظرف زمان است و مثل حین و وقت بر زمان اندک و زیاد اطلاق می‌شود؛ منظور از آن هم آغاز عمر تا دم مرگ است؛ (41) یا گفته‌اند: «أَبَداً» اسم برای تمام زمان آینده است و به معنای همیشه و ابدیت نیست. (42) بعضی دیگر در ذیل آیه «إلاّ طَریقَ جَهَنَّم خالدین فیها أَبداً...» (43) یا پس از ذکر آیه «... لَنّ نَدخُلَها أبداً...» (44) «اَبد» را زمان ممتد و طولانی دانسته‌اند. برخی هم در ذیل آیه «... لَنّ تَخرُجوُا مَعی أبَداً...» (45) نوشته‌اند: «اَبد» زمان آینده بدون حد و نهایت است. (46) برخی محققان گفته‌اند: «اَبد» مدت زمان طولانی و ممتد است و همچون زمان تجزیه و تقسیم نمی‌شود. (47) این معنا می‌تواند قدر جامع معانی فوق برای «ابد» باشد.

2. بقاء

برخی مفسران در ذیل آیه «... و ما عندالله باقٍ...» (48) اظهار داشته‌اند: باقی چیزی است که وجودش استمرار دارد و گفته‌اند چیزی است که در وجودش انقطاع و جدایی نباشد؛ و ضد آن فانی است. (49) بعضی دیگر گفته‌اند: «بقاء» نبودن فناست. (50) برخی صاحبان تفسیر هم در ذیل آیه «...أشدُّ عذاباًَ و أبقی» (51) گفته‌اند: «أبقی» از «بقاء» (دوام) اشتقاق یافته است. (52) بعضی صاحب نظران اظهار داشته‌اند: «بقاء» ثبات یک شیء بر حالت اول خود و ضدّ فناست. (53) معنای مزبور قدر مشترک معانی یادشده برای «بقاء» است.

3. ثبوت

برخی محققان ثبات را ضدّ زوال دانسته‌اند (54) و بعضی مفسران در ذیل آیه «فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا» (55) گفته‌اند: ثبوت، قدم انسان را در زمین استوار می‌سازد و منظور از آن تمثیل استواری حال و دوام سیر حرکت است. (56) از عبارت «ضدّ زوال» در معنای لغوی ثبات و «دوام سیر» در معنای تفسیری ثبوت استفاده می‌شود که استمرار و دوام در معنای مادّه «ثبوت» نهفته است.

4. حُقُب

«حُقُب» در آیه «... أو أمضیِ حُقُباً» (57) به هشتاد سال تفسیر شده است؛ (58) ولی معانی دیگری از قبیل دهر، سال، هفتاد سال و زمان هم برای آن ذکر شده است. (59) به گفته بعضی، «احقاب» جمع «حُقُب» به معنای دهر و «حِقبه» به معنای هشتاد سال است. (60) کلمه «أحقاب» در آیه «لَبِثِینَ فِیهَا أحقَاباً» (61) نیز به معانی گوناگونی همچون زمان زیاد و پیوسته، زمان های پی درپی، زمان طولانی و... تفسیر شده است. (62)

5. خُلود

برخی مفسران پس از ذکر آیه «... وَ هُم فیها خالِدُون» (63) اظهار داشته‌اند: «خُلُود» دوام و بقا (64) و «خلد» ثبات دائمی و بقای مستمر (65) است. بعضی دیگر در ذیل آیه «... هم فیها خالدون» (66) «خلود» را به معنای دوام (67) و برخی هم پس از ذکر آیه «خالدین فیها...» (68) آن را به معنای استمرار و همیشگی (69) دانسته‌اند. برخی محققان گفته‌اند: هر چیزی که از عُروض فساد عاری و بر حالت خود باقی است، دارای «خُلود» است. (70) دوام و بقاء قدر مشترک معانی مذکور است.

6. دوام

از عبارت های برخی مفسران در ذیل آیه «... عَلی صَلاتِهم دائِمُون» (71) استفاده می‌شود که «دوام» به معنای استمرار بر یک چیز و ترک نکردن آن است. (72) از عبارت بعضی هم در ذیل آیه «... ما دُمتُ حیاً» (73) درمی‌یابیم دوام به معنای بقا و مدت حیات است؛ چون «ما دُمت...» را به «مُدّةَ حیاتی» و «بقیتُ» تفسیر کرده‌اند. (74) برخی هم گفته‌اند: اصل «دوام» سکون است و «دامَ الشّیئُ» را به معنای آن چیز امتداد زمانی دارد، دانسته‌اند. (75)

7. سرمد

راغب «سرمد» را به معنای دائم دانسته است و مفسران در ذیل آیه «... إن جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ... » (76) واژه «سَرمد» را به معنای دائم، (77) دائم متصل از مادّه «سَرد» به معنای متابعت (78) و دائم لاینقطع (79) دانسته‌اند.

8. واصِب

مفسران و محققان لغات قرآن «واصب» را در آیه «و له الدّین واصباً» (80)به معنای
دوام و ثبات دانسته‌اند. (81)

جمع‌بندی و تحلیل نهایی

1. واژگان مزبور در معنای دوام اشتراک دارند.
2. معنای اصلی در ماده «أبد» - چنان که برخی محققان هم به آن اشاره کرده‌اند - مطلق امتداد و طول زمان است و در مفهوم آن قید دیگری نیست. (82) منظور از «أبد» در بعضی آیات، (83) دوام حیات و بقا در دنیا و در بعضی دیگر، بقای همیشگی در بهشت (84) یا جهنم (85) است. بنابراین در مفهوم «أبد» زمان وجود دارد و اشتراک و تشابه معنایی آن با «بقاء» و «خلود» از همین جهت است. «أبد» به زمان دنیا اختصاص ندارد و مطلق امتداد و طول زمانی در دنیا یا آخرت را در برمی‌گیرد. برخی گفته‌اند: در آخر «اَبد» مانند «بقاء» نهایتی نیست؛ (86) یا اظهار داشته‌اند: «اَبد» اوقات پی درپی و بی نهایت در آینده است؛ ولی «دهر» چنین نیست. (87) بعضی صاحب نظران نوشته‌اند: «اَبد» شامل آینده تا آخر روزگار است و گاهی به امری مثل حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا حیات یهود محدود می‌شود؛ لذا گاهی باید «أبد» را به همیشه و گاهی به هرگز معنا کرد. (88) از عبارت برخی صاحب نظران استفاده می‌شود که «اَبَدَ» شامل گذشته، حال و آینده بدون نهایت می‌شود؛ (89) ولی «بقاء» استمرار وجودی حالت سابق (90) و نظر به آینده است.
3. معنای «بقاء» استمرار وجودی یک شیء و لازمه آن امتداد زمانی است. «بقاء» درباره خدا، (91) انسان، (92) آخرت (93) و اعمال صالح (94) کاربرد دارد و بعضی اهل تحقیق درباره فرق آن با دوام گفته‌اند: «بقاء» ثبات و استمرار وجودی حالت سابق است؛ ولی در دوام امتداد زمانی وجود دارد و به حالت سابق نظری نیست. (95) برخی دیگر از صاحب نظران در فرق «بقاء» با «خلود» اظهار داشته‌اند؛ «خلود» استمرار بقا از آغاز یک مدت و «بقاء» استمرار یک شیء در بیشتر از دو برهه زمان است. (96)
4. برخی محققان معنای اصلی مادّه «ثبوت» را قرار گرفتن (استوار شدن) و تداوم چیزی که وجود داشته است، دانسته‌اند و آن را در مقابل زوال شمرده و افزوده‌اند:
معنای مذکور در موضوعات، حکم، قول، رأی و غیر آن به کار می‌رود. (97)
مادّه «ثبوت» در آیات بسیاری درباره قدم (ثبات قدم) آمده است و منظور از آن، استواری، استمرار و دوام در حرکت است. از معنای تفسیری مادّه «ثبوت» و عبارت های برخی محققان می‌توان نتیجه گرفت در معنای «ثبوت» دوام همراه با استواری وجود دارد و قید مذکور (استواری) ملاک فرق این واژه با دیگر واژگان مشابه است؛ زیرا در کلماتی همچون «اَبَد»، «دوام»، «سرمد» و... قید استواری لحاظ نشده است.
برخی اهل تحقیق اظهار داشته‌اند: معنای اصلی مادّه «حُقب» امتداد و دوام زمان... است. (98) لحاظ امتداد در «حقب» از عبارت کشاف و تحریر - نیز استفاده می‌شود و وجود چنین قیدی در معنای مادّه «حقب» می‌تواند سبب تمایز این کلمه از واژگان مشابه باشد.
5. معنای اصلی ماده «خلود» دوام و بقای یک شیء به حساب خود است. (99) هر بعضی آیات مقصو د از «خلود» استمرار انسان در دنیا، (100) استمرار ملازمت و وابستگی به زمین و دنیا (101) و بقای درخت (102) است؛ ولی بیشتر آیات «خلود» درباره دوام عذاب (103) و گرفتاری گناهکار (104) و کافر (105) و... در دوزخ یا استقرار مستمر مؤمنان (106) و... در بهشت است. برخی صاحب نظران در بیان فرق «خلود» با «بقاء» و «دوام» اظهار داشته‌اند: «بقاء» تداوم حالت سابق در بیشتر از دو برهه زمان و در برابر آن نفاد (فنا) است. «دوام» استمرار بقا در تمام طول زمان و «خلود» استمرار بقا از آغاز وقت مشخص است؛ بنابراین «خلود» مطلق دوام و استمرار از آغاز وقت معین است و دوام آن از قرینه مثل «ابد» فهمیده می‌شود. (107)
6. معنای ماده «دوام» به گفته برخی محققان، استمرار ثبوت است و در آن آغاز و نهایت و مقدار مشخصی از زمان لحاظ نشده است. (108) در قرآن «دوام» در استمرار موجودات اخروی (109) و آدمیان در دنیا (110) به کار رفته است فرق آن با «خلود» در استمرار و امتداد همیشگی «خلود» است؛ ولی «دوام» استمرار وجود اول است و قید همیشه در آن لحاظ نشده است. (111) برخی محققان در فرق دوام و خلود گفته‌اند: «دوام» استمرار بقا در تمام زمان ها و «خلود» استمرار بقا از آغاز یک زمان است؛ از این رو گفته می‌شود خدا همواره دائمی است؛ ولی گفته نمی‌شود خدا خالد است. (112)
7. برخی محققان پس از نقل معنای «سرمد» از بعضی لغت شناسان نتیجه گرفته‌اند این کلمه از «سَمَد» به معنای انتصاب (ایستادن و استوار شدن) و دوام گرفته شده است و راء آن زائد است، نه میم. در پایان افزوده‌اند: تعبیر به «سَرمد» (در قرآن) و نیاوردن واژه «دوام» از این جهت است که «سَرمد» بر حرکت مستمر و دائمی دلالت دارد؛ ولی «دوام» تنها از مطلق استمرار حکایت می‌کند. (113)
8. برخی اهل تحقیق در معنای «واصب» گفته‌اند: معنای اصلی ماده «واصب» ملازمت یک امر ناملایم (با انسان) است. (114) نکته یادشده می‌تواند رمز تفاوت این واژه با دیگر واژگان مشابه باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 34. گروه واژگان «ابد، بقاء و...» با واژه‌ی «دهر» (بررسی شده در گروه واژگان «آناء و...» هماهنگ است.
2. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 1، ص 38. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 439.
3. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 60.
4. همان.
5. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 14، ص 207.
6. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 439.
7. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 1.
8. ابن درید؛ جمهرة‌اللغه؛ ج 1، ص 158.
9. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 6، ص 2283.
10. ابن فارس؛ معجم مقایس اللغه؛ ج1، ص276.
11. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 184. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 9، ص 348.
12. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر، ص 58.
13. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 399.
14. همان. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 80.
15. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 2، ص 89.
16. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 407. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 1، ص 427. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج4، ص 73. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج1، ص 114. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 2، ص89. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 143.
17. کهف: 60.
18. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 2، ص 207.
19. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 514. ابن درید؛ الاشتقاق؛ ص 162. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 7، ص277.
20. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 469.
21. اقتباس از: ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 1، ص 489. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 7، ص277. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج2، ص 469. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج2، ص 207.
22. اقتباس از: ابن درید؛ جمهرةاللغه ج 1، ص 549. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 2، ص 207.
23. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 315، ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 7، ص277.
24. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 2، ص 208.
25. اقتباس از: اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج5، ص 1922.
26. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 2، ص 315.
27. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 609. ابن درید؛ جمهرةاللغة؛ ج 1، ص 662.
28. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 609. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 14، ص 211. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج5، ص 1922. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج2، ص 315. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 204.
29. ابن درید؛ الاشتقاق؛ ص 429. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 14، ص 211.
30. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 14، ص 211. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 609. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 1، ص 663. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 5، ص 1922.
31. ابن درید؛ الاشتقاق؛ ص 429.
32. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج5، ص 1922.
33. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 816.
34. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج2، ص 195. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 487. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج3، ص 160.
35. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 3، ص 160.
36. همان، ج6، ص 117.
37. نحله: 52.
38. صافات: 9.
39. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 3، ص 1956. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج2، ص 591. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاج تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 1، ص 233.
40. بقره: 95. واژه «ابد» در قرآن 28 بار آمده است.
41. ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبی؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 2، ص 24.
42. اسماعیل حقی بروسوی؛ روح البیان؛ ج 1، ص 234. محمدبن یوسف ابوحیان غرناطی؛ البحر المحیط فی التفسیر؛ ج 1، ص 499.
43. نساء: 169. احمد مصطفی مراغی؛ تفسیرالمراعی؛ ج6، ص 26.
44. مائده: 24. ابوالفضل شهاب الدین آلوسی؛ روح المعانی؛ ج4، ص159.
45. توبه: 83.
46. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج5، ص 271.
47. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 59.
48. نحل: 96. مشتقات «بقاء» در 21 آیه ذکر شده است.
49. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 5-6، ص 592. ابن کثیر؛ تفسیر القرآن العظیم؛ ج4، ص 516. محمد بن علی شوکانی؛ فتح القدیر؛ ج3، ص 229.
50. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج 13، ص 218.
51. طه: 71.
52. ابوالفضل شهاب الدین آلوسی؛ روح المعانی؛ ج 8، ص 543.
53. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص138.
54. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 171. ثبوت و مشتقات آن در هجده آیه آمده است.
55. نحل: 94.
56. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج13، ص 216.
57. کهف: 60.
58. ابوزکریا فرّاء؛ معانی القرآن؛ ج 2، ص 154. ابواسحاق زجاج؛ معانی القرآن و اعرابه؛ ج 3، ص 299.
59. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج7، ص 66.
60. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص248.
61. نبأ: 23.
62. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 9- 10، ص 643. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج4، ص 688. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج 30، ص 33.
63. بقره: 25. در قران واژه «خلود» یک بار و کلمه «خُلد» شش بار و مشتقات «خلود» هشتاد بار ذکر شده است.
64. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1 - 2، ص 161.
65. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 1، ص110.
66. بقره: 39.
67. ابوالفضل شهاب الدین آلوسی؛ روح المعانی؛ ج 1، ص 243.
68. بقره: 162.
69. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 51.
70. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 291.
71. معارج: 23. مشتقات «دوام» در قرآن نه بار آمده است.
72. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 10، ص 122. ابوالفضل شهاب الدین آلوسی؛ روح المعانی؛ ج 16، ص107. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج13، ص 141.
73. مریم: 31.
74. اقتباس از: محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 7، ص 125. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج6، ص 793. محمدبن علی شوکانی؛ فتح القدیر؛ ج3، ص 332.
75. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 322.
76. قصص: 71.
77. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 8، ص 172. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 16، ص 70.
78. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج3، ص 428.
79. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 20، ص 99.
80. نحل: 52.
81. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج6، ص 390. محمود بن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج2، ص 611. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 872. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج14، ص 176.
83. حسن مصطفوى: التحقیق فى کلمات القرآن؛ ج 1، ص 20.
84. توبه: 83. ممتحنه: 4.
85. نساء: 57.
86. جن: 23.
87. ابوالبقاء الکفوی؛ الکلیات؛ ص 80.
88. اقتباس از: ابوهلال عسگری؛ معجم الفروق اللغویه؛ ص 237. واژه «دهر» در گروه واژگان «آناء و...» معناشناسی شده است.
88. ابوالحسن شعرانی؛ نثر طوبی؛ ج 1، ص 5.
89. ابوهلال عسگری؛ معجم الفروق اللغویه؛ ص 11 (در فرق ابدی و ازلی).
90. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 1، ص 319 (در فرق بقاء و دوام).
91. طه: 73. الرحمن: 27.
92. شعراء: 120. صافات: 77.
93. أعلی: 17.
94. کهف: 46.
95. اقتباس از حسن: مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 1، ص 319 و ج3، ص98-99.
96. ابوهلال عسگری؛ معجم الفروق اللغویه؛ ص 226.
97. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 2، ص 6.
98. همان، ص 259.
99. همان، ج3، ص 99.
100. شعراء: 129. همزه: 3.
101. اعراف: 176.
102. طه: 120.
103. یونس: 52.
104. نساء : 14.
105. بقره: 39.
106. ابراهیم: 23.
107. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج3، ص 94-95.
108. همان، ج3، ص 264.
109. هود: 107-108.
110. مائده: 24. مریم : 96.
111. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 1، صص 95 و264.
112. اقتباس از: ابوهلال عسگری؛ معجم الفروق اللغویه ص 239.
113. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج5، ص 114.
114. همان، ج 13، ص 118.

منبع مقاله :
جمعی از محققان؛ (1394)، فرهنگ نامه تحلیل واژگان مشابه در قرآن جلد اوّل: اخر - احصاء، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)، چاپ اول.